- پیوند زدن
- انجام دادن عمل پیوند. در گیاهان یا در نسوج حیوانی پیوند کردن، بهم پیوستن قطعات شکسته ظرفی چینی یا بلورین چنانکه ناشکسته بنظر آید بند زدن
معنی پیوند زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- پیوند زدن
- در پزشکی قرار دادن عضو سالم به جای عضو ضایع شده مانند جایگزین کردن قلب سالم به جای قلب معیوب یا قرار دادن کلیۀ سالم به جای کلیۀ از کار افتاده، پیوند اعضا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نواختن پیانو
پیوند دادن متصل کردن: چون بپیونداند او با قبضه شمشیر دست بگسلد هر چه اندر اندام عدو شریان بود. (عنصری) سبحانک عبارت آمد که منزه ازین همه ای از عقل و علم و قدرت من و مزه و شهوت و شکل جهان لکن همه از تو دور آمدند از مانندگی بدنیها ولکن خود همه توی در ساختن اینها. مثال تو چون پرستاری تا نپیونداندت مزه بمزه گاهت و شهوتی بشهوتگاهت نرساند ترا مزه ای نباشدت
پیوند زدن، برای عوض کردن یا بهتر شدن ثمر گل یا درختی بطریقه معمول قسمتی از درخت دیگری به وی پیوستن
متصل کردن، وصل کردن، در علم زیست شناسی پیوند زدن درخت، ملحق ساختن دو تکۀ جداشده به یکدیگر، در پزشکی پیوند زدن، وصلت کردن، ازدواج کردن
связывать
verknüpfen
зв'язувати
vincular
collegare
enlazar
linken
เชื่อมโยง
menghubungkan
जोड़ना
kuunganisha
যুক্ত করা
اتصال
پیوند دادن، پیوند یافتن پیوند خوردن
وصله کردن رقعه دوختن (کفش و غیره) : دلق صد رنگ نماید بنظر مردم را بسکه عشاق تو بر جامهء... پینه زنند. (علی خراسانی) -2 سخت شدن پوست کف دست و پا و زانو و غیره بر اثر کار و رفتن پینه بستن، گود کردن مجرای قنات در صورتیکه قنات خشک شود. پس از گمانه زدن قنات در صورتیکه به آب نرسد مجرای قنات را گودتر کنند
پیوستن، پیوند یافتن
پینه بستن، دوختن تکه ای از پارچه یا چرم به لباس یا کفش پاره شده، وصله کردن